عشق های مامان

سلام چندماهی بود کلا فراموش کرده بودم وبلاگی برا ارشیا و آیفر عشق های مامان دارم امروز بعد مدتها تونستم سری بزنم ارشیا حسابی شیطون شده و همیشه بجز وقتهایی که تو خواب نازه مشغول شیطنته   الان یکسال و هشت ماه و 21 روزه است   میخواستم چند عکس بفرستم که ارور داد بعدا دوباره امتحان میکنم

یکسال گذشت از روزی که آماده شدم و رفتم بیمارستان بستری شدم امروز 4 دی ماه هست و سال گذشته در چنین روزی من 11 روز بعد باید میرفتم برای سز ولی 4 دی ماه 92 به طور اورژانسی بستری شدم تا صبح فردا ارشیا کوچولو با عمل سزارین دنیا بیاد خیلی وقته ارشیا شیطونکی شده که اجازه نمیده بیام وبلاگش رو آپ کنم خیلی بلا شده از دیوار راست بالا میره شنیدید نقل قول این فندق دوست داشتنی منه   ارشیای مامان عشقممممممممممممممم فردا تولدته بتونم حتمااااااااااااااا از خودت و کیک تولدت و...عکس میگیرم اینجا میزارم از الان پیشاپیش تولدت مبارکککککککککککک

ارشیا تو کوله پشتی باباییی   آیفر جون روز اول مدرسه     کلاس چهارم ...

...

...

...

امروز 28 مرداد 93 دیشب ساعت1 درست بعد بیدار شدن چشمم افتاد به ساعت دقیقا 1.5 دقیقه بود با صدای گریه ات ازخواب بیدار شدم گریه ای که سابقه نداشت انگار منو نمیشناختی هرچقدر صدات زدم بغلت کردم اروم نشدی پاشدم تووخونه گردونتمت تا کمی آروم شدی گفتم شاید دل درد داری دارو دادم رو لثه اتم استا زدم چون ورم داشت گفتم ممکنه از درد لثه ات باشه ولی باز آروم نشدی 3 ساعت تو خونه باهم چرخیدیم چند بارم بابا بیدار شد اومد بغلت کرد ولی تو بغل منو ترجیح دادی و من به بابا گفتم حداقل اون استراحت کنه و........... تا اینکه نزدیکهای  ساعت 3.5 آروم شدی و خمیازه کشیدی و حاضر شدی سر جات بزارمت و کنارت بشینم تا لالا کنی کمی شیرخوردی و خوابیدی صبح وقتی داشتی آب...