اولین مروارید
امروز 28 مرداد 93
دیشب ساعت1 درست بعد بیدار شدن چشمم افتاد به ساعت دقیقا 1.5 دقیقه بود با صدای گریه ات ازخواب بیدار شدم گریه ای که سابقه نداشت انگار منو نمیشناختی هرچقدر صدات زدم بغلت کردم اروم نشدی پاشدم تووخونه گردونتمت تا کمی آروم شدی گفتم شاید دل درد داری دارو دادم رو لثه اتم استا زدم چون ورم داشت گفتم ممکنه از درد لثه ات باشه ولی باز آروم نشدی 3 ساعت تو خونه باهم چرخیدیم چند بارم بابا بیدار شد اومد بغلت کرد ولی تو بغل منو ترجیح دادی و من به بابا گفتم حداقل اون استراحت کنه و...........
تا اینکه نزدیکهای ساعت 3.5 آروم شدی و خمیازه کشیدی و حاضر شدی سر جات بزارمت و کنارت بشینم تا لالا کنی کمی شیرخوردی و خوابیدی صبح وقتی داشتی آب میخوردی یه صدا اومد تک تک یه چیزی میخورد به لیوان الهییییییییییییییی یه مروارید سفید کوچولو تو دهنت بود اولین دندونت مبارکککککککککککککککککککککک پس دیشب بیقراریت از این خوشگله بود عیب نداره هر مرواریدی تو دنیا بدست اوردنش سخته فقط باید بدونی قدر تک تکشونو بدونی و مواظب نعمتهای که خدا بهت داده باشی
خدایا بابت تمام نعماتت شکر